شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۴

مادر

مادر اي مادر خوب
اين چه روحيست عظيم؟
وين چه عشققي است بزرگ؟
كه پس از مرگ نگيري آرام؟
تن بي جان تو در سينه خاك
به نهالي كه در اين غمكده تنها ماندست
باز جان ميبخشد!



در كمال تاسف با خبر شدم ه دوست عزيز و قديميمون حميد پرنيان داغدارمرگ مادر شدن
شعر سرو سروده فريدون مشيري به خاطرم رسيد
اما كي ميدونه مادر كيه
سنگ صبوره
مسئول تربيته
و يا خيلي چيزهاي ديگه
بايد بگم مادر در همون كلمه چهارحرفي خاصه ميشه و بعد تا ابديت بسط پيدا ميكنه
مادر
گوياي همه چيزه
بله
فقط مادر گوياي نام مادره
به دوست و يار همشگيمون تسليت ميگيم وبراش از خدا طلب صبر ميكنيم.

یکشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۴

پسری بر لبه کوتاه دیوار راه میرود
با کفشهایی بزرگتر از پاهایش
کمی آنطرفتر
دور نیست
پشت همین دیوار ردیف به ردیف
همه یکسان.
آره همه پازلها مثل همن
اینم یه پازله
منتها هنوز تموم نشده
بعضی قطعه های پازل کم یا بیشتر از کمی با بقیه فرق میکنن
می بینی؟
همه کنار هم
این پازل سرنوشته
ما هر کدوم یه قطعه پازل داریم
کی نوبت کی میشه

سه‌شنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۴

شاید برای من وتو آخرین زمان باشد
اخرین زمانی که بتوانی لب بر لب من نهی
آخرین زمان پیش از اینکه بوسه بر خاکم گذاشته باشی
شاید اخرین زمان باشد برای همه من و تو های دیگر
برای همه چشمهای خیره و به انتظار هم
نگاه کن!
پشت سرت را میگوییم
اگر میتوانی ببین
به پهنای همه تاریخ امتداد نگاه ها گسترده است
به بلندای همه چوبه های دار
در سرخی همه خونهای بر زمین ریخته شده
در فریاد همه به انتظار یاری نشستگان
و در خیال همه ی به گوشه امنی خزیدگان
اینک نیز شاید برای من وتو اخرین زمان است همانگونه که برای همه بود

چهارشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۴

همجنسگرایی
همجنس خواهی و بیشتر
هر روز وهر ساعت ذهن منو مشغول کرده
انگار داره همه نیروی تحلیل میبره
هجوم چراها داره مغزم رو مثل خوره میخوره
بابام میگه وقتی بچه بودی هم مدام سئوال میکردی چرا
ولی آخه چرا
راستی جوابی هم هست
گاهی به ذهنم میرسه که قرار نیست همیشه همه سئوالها جواب داشته باشه.
اصلا سئوال واسه اینه که یه جایی جواب نبوده یا شایدم یه جوابی بوده که حالا سئوال دیگه ای ایجاد میکنه
شاید بشه گفت بزرگترین سئوال خداست که گویا بزرگترین و کاملترین جواب هم هست
حالا من از تو سئوال میکنم
چرا

دوشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۴

چهارشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۴

گاهی میشه شیشه ماشین رو بالا میکشی صدایی از بیرون نمیاد
گاهی در و پنجره رو میبندی صدا نمیاد
تازه پرده ها رو هم میکشی چیزی نمیبینی
گاهی کر میشی کور میشی
اما مگه اون چیزها از بین رفتن
نه هنوز اون بیرون صدا هست
چیزی واسه دیده شدن هم هست
آخه اون که لال شده هیچ کلامی و نظری نداره؟

جمعه، تیر ۱۷، ۱۳۸۴

تا کجا باید به خون غرقه شدن

تا کجا باید به خون غرقه شدن
تا کی به زیر شلاق تحمل کردن و دم برنیاوردن
چشمانم دیگر اشکی هم برای گریستن ندارد
مگر قلب کوچکم تا کجا طاقت غم و غصه را دارد
دل شکسته ام
پر شکسته و آواره
به ظاهر نفس میکشم
هر نفس به جای ممد حیات زهر است در کام من و چون براید نه مفرح ذات که آتش بر دلم میزند
سنگین و بی شوق
بی اندکی فراموشی
من هنوز هم روز نکبت را از یاد نبرده ام
من و خیل سوختگان و زخم بر دل داران
روز عیان شدن ددان
وحشیان خون اشام در لباس خلیفه الهی
به نام خدا جامهای رنگین خون پی در پی و به سلامتی شیطان سر کشیده شدند و میشوند
من هنوز به تو شک دارم خدای عدل و رحمت
به اینجا بودن و انجا بودنت
به جایی بودنت هم شک دارم
چگونه عرش تو نلرزید
چگونه خاک بر سر ملائک نریختی
چگونه جهنمت شعله ای نیفروخت
اینگونه است؟
وای بر من
وای بر ما
وای بر شما
اگر از شرم در زمین فرو رویم عجبی نیست
دیر نیست روزی که عطش یک کلام کام تشنه آزادی ما پر از آتش نکند

دوشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۴

گاهی نمیتوان سخن گفت
فقط نگاه
نگاه به چرخش یک قاصدک در حجم خالی یک خیال
دیگر چه کنم که نکرده ام
حالا بی خاطره از آنچه گذشت گوشم باتوست
راستی
فکر میکنی یادم میرود
بهتر آنکه خودم این را هم فراموش کنم

جمعه، تیر ۱۰، ۱۳۸۴

اسمان شاید ابی باشد
اصلا آبی یعنی چه
مگر فرقی دارد
الان آسمان ابریست
اما خورشید که هست
ایا هست؟
تو دیده ای خورشید را میگویم
من گاه گاهی خوابش را میبینم.
اما لرزه هنوز بر اندامم خوش رقصی میکند

سه‌شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۴

ساقی مغضوب

بغض صدای من
ارام نگاه تو
من خود کلافه از خودم
رهوار دلسپرده با توام
من خود شدم بیخود شدم انگه که اندر شد شدم
ای ساقی مغضوب
این یک پیاله را
تا انتها
تا آخر سحر
با من بنوش
اینک به اتشم
سوزم به اخگرت
ترسم ز عاقبت چون یابم عافیت
ساقی سخن بگو
میخوارگی بس است
من خود دگر میم
با من سخن بگو
از روز اخرین از بوسه نهان
در واپسین امید
من شاهد غمم
چون در پی اندرم ناید نفیر شوق
خوانم سرود اشک
ناله
اری گواه من

دوشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۴

امروز سوم خرداد است
ولی هنوز در هوای دوم خرداد هستم
هشت سال است که در هوای دوم خردادتنفس میکنم
هشت سال تمام است که من و بسیاری دیگر به این فضا دل بسته ایم
نمیخواهم از خاتمی قهرمان بسازم که نمیتوانم
او خود ما را گفته که قهرمان نسازیم
او یک نماد بود
یک خاطره هم خواهد بود
نسل ما ایا یک خاتمی دیگر خواهد دید
یک رئیس جمهور با وقار و خنده رو
با محبت و شریف
او دغدغه ای جز اصلاح نداشت
او میدانست در تندروی خیر ملت نهفته نیست
ریختن خون و انتقام چاره ساز نیست و جز مسکنی موقتی برای روح های غافل و کج نگر نیست
اری
من نیز خواستم که بدانم
من نیز مانند او خواستم تحمل کنم
تا پشتم خم نشود
او شماتت خلق و شرمندگی در پیشگاه ملت را پذیرفت
ولی او خیانت نکرد
او با همان پاکی که امد خواهد رفت
هر دو گونه او سرخ از جفای بداندیشان گشت اما چرا من سیلی به صورت او زده باشم
قربانی بود که ملت به پیشگاه انسانیت تقدیم کرد
خود را سپر انتقادات نمود تا ما نیز بیاموزیم
او خود در معرض آماج حملات تمامیت خواهان قرار داد تا ما حداقلی از انچه را که میخواهیم داشته باشیم
ملت فضای مسالمت جوی اصلاح خواه را افرید تا خاتمی سربازجان برکف و محافظ ان باشد
او میرود اما
اما من باز فریاد خواهم زد
زنده باد مخالف من
زنده باد آزادی
هر چند اصلاحات مرد
اما زنده باد اصلاحات
او خواهد رفت همچنان تلاش کند و سخن بگوید
تا جهان جای بهتری برای انسان باشد
هر چند همیشه منتقد برخی حرکات او خواهیم ماند اما یادمان خواهد ماند که انتقاد کردن و تحمل ان را از خودش آموخته ایم
پس برو
تا ما چه سازیم

یکشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۴

من هم حمایت میکنم

بیانیه بمناسبت روز جهانی مقابله با هموفوبیا

حل یک معضل اجتماعی نیازمند مشارکت همه شهروندان آگاه و مسئول است

حل مشکلات و معضلات اجتماعی نیازمند تلاش مشترک همه شهروندان است. از آنجا که هموفوبیا(1) یعنی سرکوب، بیعدالتی، پیشداوری، تبعیض و ستم نسبت به همجنسگرایان، یک معضل اجتماعی است و نه خود همجنس گرایی؛ لذا راه حل آن هم تنها به همجنسگرایان مربوط نمی شود بلکه مشارکت همه کنشگران، روشنگران و آگاهی دهندگان جامعه و کلآ همه شهروندان آگاه و با مسئولیت، فارغ از اینکه حامل کدام گرایش جنسی هستند، را می طلبد.
هرچند که شدت و غلظت هموفوبیا در جاهای مختلف متفاوت است اما این پدیده زشت فرهنگی مختص کشور و جامعه ما نیست بلکه در همه کشورها و جوامع بوده، هست و روزانه اعمال و باز تولید می شود، به همین سبب مقابله با آن هم نیازمند یک حرکت جهانی است. با آگاهی از این موضوع، تعدادی از سازمانهای حقوق بشری جهانی به همراه سازمانهای مدافعان حقوق اقلیتهای جنسی پیشنهاد تعیین روز 17 ماه مه ( 28 اردیبهشت) بعنوان روز جهانی مقابله با هموفوبیا را مورد حمایت قرار داده و قرار است امسال برای اولین بار در بیش از 40 کشور مختلف جهان مراسمی برگزار شود(2). علت انتخاب این روز مصادف بودن آن با روزی است که سازمان بهداشت جهانی در سال 1990میلادی همجنسگرایی را از لیست بیماریهای روانی خود حذف کرد.
ما همجنسگرایان ایرانی منتشر کنندگان این بیانیه، همصدا با جامعه همجنسگرایان جهان، ضمن اعلام حمایت مجدد از ابتکار روز جهانی مقابله با هموفوبیا، از همه هموطنان می خواهیم که به مسئولیت خود برای حل معضل فرهنگی- اجتماعی هموفوبیا عمل کرده و آن را جزئی از تلاش خویش برای ساختن ایرانی مدرن، دمکرات و امروزی قرار دهند.
مسلمآ با توجه به شرایطی که همگان از آن آگاهند، امکان برگزاری مراسم علنی روز 17 ماه مه در کشور وجود ندارد اما جهت دهندگان افکار عمومی، روزنامه ها، سایتها، رادیو- تلویزیونها، روشنگران و...... میتوانند در حد توان خود از جمله با چاپ و پخش مطالب، نوشته، مصاحبه، بحث و.... به معرفی این روز و اهمیت آن اقدام کنند.

13 اردیبهشت 1384
جمعی از وبلاگ نویسان همجنسگرا
سازمان همجنسگرایان ایران
ماها (مجله الکترونیکی همجنسگرایان ایران)
تعدادی از همجنسگرایان منفرد از تهران، اصفهان، مراغه، تبریز، شیراز، اصفهان و بوشهر


Homophobia 1- برای آشنائی بیشتر با هموفوبیا میتوان در جستجوگرها بدنبال کلمه
گشت.
2- برای اطلاع بیشتر به سایت زیر مراجعه کنید:

http://www.idahomophobia.org/

(3)- نتیجه فعالیتها و اقدامات هموطنان، از جمله چاپ و انعکاس این آگهی، در سایت مربوط به این روز که یک سایت بین المللی است و اخبار برگزاری این روز در سراسر جهان را منتشر خواهد نمود، در بخش مربوط به ایران منعکس خواهد شد. بنابراین لطفآ فعالیتها و اقدامات خود را جهت انعکاس در سایت مربوطه، به اطلاع ما برسانید. آدرس ایمیل برای تماس:

antihomophobiainiran@yahoo.com

جمعه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۴

اولش
نه حالا دومش
باربد عزیز
منظورم این نبود که دنبال لیدر بگردیم و یا نقشی شبیه این برای سازمان قایل باشم
البته میشه به این گروه به عنوان کسایی میتونن تا حدی انتقال دهنده صدای همجنسگرایان باشن کمک کرد. حمایتشون کرد.
یه مطلب دیگه من هیچوقت نقش لیدری رو برای خودمون قائل نبودم.
اما به قول پاسگال
تمام گرفتاریهای انسان از انجا آغاز میشود که نمتواند در اتاقی تنها بنشیندو......................

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۴

نگاهی آشنا
فقط یک یا دو ثانیه
شاید هم چند ثانیه
همین کافی بود
آتش زیر خاکستر زبانه کشید
دو قدم انطرفتر
........
به موجب این حکم نامبرده محکوم به اعدام با طناب دار میباشد.حکم در اواین فرصت لازم الاجرست..........
خوابت برده سروان
حکم رو اجرا کن
بر وکنار احمق
خودم میکشم

فردا سروان بی درجه نظامی در پای دیوار ایستاده
جوخه
اماده
آتش

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۴

صدای ما

امروز واقعه مسرت بخشی رخداد
البته شاید دوستان پیش از من مطلع شده اند
راه اندازی رادیوی همجنسگرایان به صورت اینترنتی کار زیبایی بود
هر چند 15 دقیقه بود
اما باز هم خوب بود
این اول راهه
باش تا صبح دولتت بدمد
که این تازه از نتایج سحر است
به هر حال یه مدته این سازمان داره فعالیت هاشو گسترش میده و هر دم از این باغ بری میرسه
ما هم همه جانبه و البته با اعلام تحفظ نسبت به برخی امور از این یازمان حمایت میکنیم و همه جا مدافع اون خواهیم بود
حالا ممکنه یکی بگه مدافع خشک وخالی که به درد نمیخوره
پس چیکار باید کرد
این یه سئوال خیلی مهمه سعی کنید بهش جواب بدید
بعدشم یه چیزی توی دلم اون گوشه گاهی میلرزه
نمیدونم چرا
اما میگه این سازمان آیا میتونه لیدر فعالیتهای ما باشه
یعنی این سازمان یه مرکز برای اشاعه نظرات و عملکرد ما باشه
سخنگوی ما باشه
نمیدونم
تجمیع فعالیتها به کجا می انجامه
کاش که همیشه راه گفتگو و نقد باز بمونه

چهارشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۴

بیش ده سال گذشت.من هنوز دلتنگم.
از اون روز لعنتی دلتنگم.وقتی موعد ش میرسه مو به تنم راست میشه
دوباره سرگرد.ن میشم
هر سال همین ط.وره
لعنت به تو زاینده ر.ود
پل خواجو به تو هم لعنت با اون دهانه های پهنت
وقتی کنارت راه میرم احساس میکنم مغزم داره منفجر میشه
بازم صدای طبل همین طور با یه اهنگ ثابت میزن
راه میرن و طبل میزنن
اره یادته
منم یادمه
جنازتو که دیدم خشکم زد
زوبونم بند اومد
همه شیون میکردن و من مثل ادمی گیج ومنگ چرا مثلشون
خود ادم گیج و منگ شده بودم
یادته روی همون تخت گذاشتنت
پر گل بود
اما برای من شکل جهنم بود
توی همون تخت کذایی
لعنت به من قدرتو ندونستم
چرا اون روز همرات نیومدم
چرا گذاشتم با اونا بری
با اون بی همه چیزها
اگه
فقط اگه !وای بر من
بابات منو بغل کرد
خودش داشت شیون میکرد
گفت دیدی مهدی
منکه گفتم با هم باشید از هم جدا نشید
چرا گوش نکردید
وای هادی چه کنم با این عذاب وجدان
داره منو داغون میکنه

جمعه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۴

گویا یه اشتباه برداشت به خاطر طرح مبهم یه موضوع از طرف من برای دوستی پیش اومده
در جهت تنویر افکار عمومی اعلام میکنم
من غبار نیستم
صاحب وبلاگ غبار کس دیگریست که البته از دوستان نزدیک من است
اشتباه من در پیغام گذاشتن در وبلاگ ایشان بود و ادرس تایپی من
بعد از اینکه من برای ایشون پیغام گذاشتم به وبلاگ قبلی من سر زد و راز از پرده اوفتاد.
این بود خلاصه ماجرا
در ضمن از دوستانی که غبار رو لینک کردن میخوام که این لینک رو از لیست دوستان هم آوا حذف کنن و به جای دیگه منتقل کنم چون ایشان به هیچ وجه همجنسگرا نیست
ا
ولی جوان فرهیخته و صاحب کمالاتی هست که ما را درک میکند

پنجشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۴

یه مدت منی که دوست نداشتم از جام تکون بخورم این عادت کردم هی اینور و اونور شم.
از این بلاگ به اون بلاگ.جالبه
نمیدونم اینم باربد ما رو از کجا توی بلاگفا پیدا کرد خدا میدونه.
اما اینم خودش یه تفریحه پر درد سره
از وقتی که به واسطه یه اشتباه توی تایپ هویت من توی وبلاگ غبار لو رفت خیلی ناجور شد.
بنا به قولی ان حقه دگر بشکست و ان شیره بریخت
حالا دیگه توی کانون بنا به سوتیهای جالب خودم راز از پرده برون افتاد که بله فلانی گی بود ما نمیدونستیم.
اما بنا کارکرد نسبتا روشنفکری کانون اصولا کسی منو زیر سئوال نبرد و سیل سئوالات به سمتم سرازیر شد.
یکی گفت الان مد شده دیگه
یکی گفت شاید اشتباه میکنی
یکی گفت به شوخی نزدیک من نیا
فلسفتت چیه مهدی
تحلیلت رو بگو
کارکردش چیه
از لحاظ حقوق بین الملل چی میشه
گاهی بین دوستان بحث داغ میشه من از دور بحث خارج میشم و فقط ناظر بحثاشون میشم
یکی دیگه گفت
ذهنیت همجنسگرا همیشه روی عمل شخص تثیر نمیگذاره که هنوز من بهش نرسیدم
خلاصه اینکه حالا خواسته و نخواسته ما تابلو شدیم
خدا رو شکر که بر و بچ دهنشون قرصه وگرنه وا مصیبتا
کافیه این وصله هم در شهر شهید پرور و مرکز علم و ادب اصفهان به ما بچسبه تا اهل فرهنگ به وظیفشون عمل کنن
بگذریم.

سه‌شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۴

رخت کهنگی برکن و از پیله خواب بیرون شو
برکنید و بیرون کنید
دل کنید و بیرون شوید
آسمان برای توست پرواز کن

شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۳

نه نشستنی که برخاستنی
نه صدایی که فریادی نه رفتنی که امدنی
نه جرقه ای که شعله ای
نه دادنی که گرفتنی
نه مرده ای که زنده ای
وای بر ما اگر که خفته باشیم
اگر که رفته باشیم
اگر فسرده و خفه باشیم
اگر که نخواسته باشیم و نگفته باشیم
اگر فریاد نزده باشیم
پس انگاه آری ما مرده باشیم

دوشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۳

سحر شاید

سحر شاید اید
اری شاید
تا سحر شاید جان به لب آید لیک من تا سحر خواهم ایستاد
مست به پای خواهم ایستاد
اری مست
خواهم خواند
سرود دلتنگی
خواهم نواخت نوای بیخود شدگی
اری مست ایستاده بر تارک شب
به انتظار سحرتا شاید اید
سحر چو شود من دوباره مست
خواهم دوید تا همه فراخنای عالم
تا بلندای هر بلندی به گرد همه گنبدها
در زیر همه سایه ها به همه خفتگان خواهم داد نوید
سحر امد
به همه بیتوته ها
تا غریبستان خواهم دوید
اری مست خواهم دوید
و همراه منست این ندا
خفتگان دلشدگان بیخودشدگان
گشت سحر