چهارشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۵

امروز

برای فردا
برای فردا روزی مثل امروز
به هر ایینه غبار بسته متوسل شدن
در پی تمام آرزوها با چهار دست و پا جست وخیز میکنیم
چشم بر هم زده و باز خیال میکنیم
خیال یک نوع خوشی همه کس گیر فزاینده
وحشت امدن فردا ترا میبلعد در تمنای هر انچه که نیست و تو میخواهی
کاشکی فزون میشد طراوت شبنم اشکی که بر گونه های خوشی از یادبرده ام می غلطد