شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۳

نه نشستنی که برخاستنی
نه صدایی که فریادی نه رفتنی که امدنی
نه جرقه ای که شعله ای
نه دادنی که گرفتنی
نه مرده ای که زنده ای
وای بر ما اگر که خفته باشیم
اگر که رفته باشیم
اگر فسرده و خفه باشیم
اگر که نخواسته باشیم و نگفته باشیم
اگر فریاد نزده باشیم
پس انگاه آری ما مرده باشیم

دوشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۳

سحر شاید

سحر شاید اید
اری شاید
تا سحر شاید جان به لب آید لیک من تا سحر خواهم ایستاد
مست به پای خواهم ایستاد
اری مست
خواهم خواند
سرود دلتنگی
خواهم نواخت نوای بیخود شدگی
اری مست ایستاده بر تارک شب
به انتظار سحرتا شاید اید
سحر چو شود من دوباره مست
خواهم دوید تا همه فراخنای عالم
تا بلندای هر بلندی به گرد همه گنبدها
در زیر همه سایه ها به همه خفتگان خواهم داد نوید
سحر امد
به همه بیتوته ها
تا غریبستان خواهم دوید
اری مست خواهم دوید
و همراه منست این ندا
خفتگان دلشدگان بیخودشدگان
گشت سحر