دوشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۳

سحر شاید

سحر شاید اید
اری شاید
تا سحر شاید جان به لب آید لیک من تا سحر خواهم ایستاد
مست به پای خواهم ایستاد
اری مست
خواهم خواند
سرود دلتنگی
خواهم نواخت نوای بیخود شدگی
اری مست ایستاده بر تارک شب
به انتظار سحرتا شاید اید
سحر چو شود من دوباره مست
خواهم دوید تا همه فراخنای عالم
تا بلندای هر بلندی به گرد همه گنبدها
در زیر همه سایه ها به همه خفتگان خواهم داد نوید
سحر امد
به همه بیتوته ها
تا غریبستان خواهم دوید
اری مست خواهم دوید
و همراه منست این ندا
خفتگان دلشدگان بیخودشدگان
گشت سحر

۱ نظر:

آدم آهنی گفت...

سحر شد؟ بخوابم پس
ولی قبلش خونه نو رو تبریک بگم