پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۴

صدای ما

امروز واقعه مسرت بخشی رخداد
البته شاید دوستان پیش از من مطلع شده اند
راه اندازی رادیوی همجنسگرایان به صورت اینترنتی کار زیبایی بود
هر چند 15 دقیقه بود
اما باز هم خوب بود
این اول راهه
باش تا صبح دولتت بدمد
که این تازه از نتایج سحر است
به هر حال یه مدته این سازمان داره فعالیت هاشو گسترش میده و هر دم از این باغ بری میرسه
ما هم همه جانبه و البته با اعلام تحفظ نسبت به برخی امور از این یازمان حمایت میکنیم و همه جا مدافع اون خواهیم بود
حالا ممکنه یکی بگه مدافع خشک وخالی که به درد نمیخوره
پس چیکار باید کرد
این یه سئوال خیلی مهمه سعی کنید بهش جواب بدید
بعدشم یه چیزی توی دلم اون گوشه گاهی میلرزه
نمیدونم چرا
اما میگه این سازمان آیا میتونه لیدر فعالیتهای ما باشه
یعنی این سازمان یه مرکز برای اشاعه نظرات و عملکرد ما باشه
سخنگوی ما باشه
نمیدونم
تجمیع فعالیتها به کجا می انجامه
کاش که همیشه راه گفتگو و نقد باز بمونه

چهارشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۴

بیش ده سال گذشت.من هنوز دلتنگم.
از اون روز لعنتی دلتنگم.وقتی موعد ش میرسه مو به تنم راست میشه
دوباره سرگرد.ن میشم
هر سال همین ط.وره
لعنت به تو زاینده ر.ود
پل خواجو به تو هم لعنت با اون دهانه های پهنت
وقتی کنارت راه میرم احساس میکنم مغزم داره منفجر میشه
بازم صدای طبل همین طور با یه اهنگ ثابت میزن
راه میرن و طبل میزنن
اره یادته
منم یادمه
جنازتو که دیدم خشکم زد
زوبونم بند اومد
همه شیون میکردن و من مثل ادمی گیج ومنگ چرا مثلشون
خود ادم گیج و منگ شده بودم
یادته روی همون تخت گذاشتنت
پر گل بود
اما برای من شکل جهنم بود
توی همون تخت کذایی
لعنت به من قدرتو ندونستم
چرا اون روز همرات نیومدم
چرا گذاشتم با اونا بری
با اون بی همه چیزها
اگه
فقط اگه !وای بر من
بابات منو بغل کرد
خودش داشت شیون میکرد
گفت دیدی مهدی
منکه گفتم با هم باشید از هم جدا نشید
چرا گوش نکردید
وای هادی چه کنم با این عذاب وجدان
داره منو داغون میکنه

جمعه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۴

گویا یه اشتباه برداشت به خاطر طرح مبهم یه موضوع از طرف من برای دوستی پیش اومده
در جهت تنویر افکار عمومی اعلام میکنم
من غبار نیستم
صاحب وبلاگ غبار کس دیگریست که البته از دوستان نزدیک من است
اشتباه من در پیغام گذاشتن در وبلاگ ایشان بود و ادرس تایپی من
بعد از اینکه من برای ایشون پیغام گذاشتم به وبلاگ قبلی من سر زد و راز از پرده اوفتاد.
این بود خلاصه ماجرا
در ضمن از دوستانی که غبار رو لینک کردن میخوام که این لینک رو از لیست دوستان هم آوا حذف کنن و به جای دیگه منتقل کنم چون ایشان به هیچ وجه همجنسگرا نیست
ا
ولی جوان فرهیخته و صاحب کمالاتی هست که ما را درک میکند

پنجشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۴

یه مدت منی که دوست نداشتم از جام تکون بخورم این عادت کردم هی اینور و اونور شم.
از این بلاگ به اون بلاگ.جالبه
نمیدونم اینم باربد ما رو از کجا توی بلاگفا پیدا کرد خدا میدونه.
اما اینم خودش یه تفریحه پر درد سره
از وقتی که به واسطه یه اشتباه توی تایپ هویت من توی وبلاگ غبار لو رفت خیلی ناجور شد.
بنا به قولی ان حقه دگر بشکست و ان شیره بریخت
حالا دیگه توی کانون بنا به سوتیهای جالب خودم راز از پرده برون افتاد که بله فلانی گی بود ما نمیدونستیم.
اما بنا کارکرد نسبتا روشنفکری کانون اصولا کسی منو زیر سئوال نبرد و سیل سئوالات به سمتم سرازیر شد.
یکی گفت الان مد شده دیگه
یکی گفت شاید اشتباه میکنی
یکی گفت به شوخی نزدیک من نیا
فلسفتت چیه مهدی
تحلیلت رو بگو
کارکردش چیه
از لحاظ حقوق بین الملل چی میشه
گاهی بین دوستان بحث داغ میشه من از دور بحث خارج میشم و فقط ناظر بحثاشون میشم
یکی دیگه گفت
ذهنیت همجنسگرا همیشه روی عمل شخص تثیر نمیگذاره که هنوز من بهش نرسیدم
خلاصه اینکه حالا خواسته و نخواسته ما تابلو شدیم
خدا رو شکر که بر و بچ دهنشون قرصه وگرنه وا مصیبتا
کافیه این وصله هم در شهر شهید پرور و مرکز علم و ادب اصفهان به ما بچسبه تا اهل فرهنگ به وظیفشون عمل کنن
بگذریم.

سه‌شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۴

رخت کهنگی برکن و از پیله خواب بیرون شو
برکنید و بیرون کنید
دل کنید و بیرون شوید
آسمان برای توست پرواز کن