بغض صدای من
ارام نگاه تو
من خود کلافه از خودم
رهوار دلسپرده با توام
من خود شدم بیخود شدم انگه که اندر شد شدم
ای ساقی مغضوب
این یک پیاله را
تا انتها
تا آخر سحر
با من بنوش
اینک به اتشم
سوزم به اخگرت
ترسم ز عاقبت چون یابم عافیت
ساقی سخن بگو
میخوارگی بس است
من خود دگر میم
با من سخن بگو
از روز اخرین از بوسه نهان
در واپسین امید
من شاهد غمم
چون در پی اندرم ناید نفیر شوق
خوانم سرود اشک
ناله
اری گواه من
سهشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۵ نظر:
ساقی که مغضوب باشه خب شاهد هم غمگین میشه
چشمی و سرينی اينچنين خوب
بر هر دو نوشته غیر مغضوب
سلام لطف کردی به خونه یِ....تازه سر زدی.راسس میگی.شاید دورانِ...خیلی چیزا روزی تمموم شه حتتی محکومییت
در واپسین امید
درانتهایِ
غمی غمناک
چرا هاشمی رو دوست نداری عمو زاده؟ هاشمی که خوبه.. تازه پولم داره! اگه اونو دوست نداری پس کیو دوس داری؟
من نیز شاهد غمم .. در بوسه نهان ... در بغض نگاه من ... آرمش صدای تو
ارسال یک نظر