پنجشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۴

یه مدت منی که دوست نداشتم از جام تکون بخورم این عادت کردم هی اینور و اونور شم.
از این بلاگ به اون بلاگ.جالبه
نمیدونم اینم باربد ما رو از کجا توی بلاگفا پیدا کرد خدا میدونه.
اما اینم خودش یه تفریحه پر درد سره
از وقتی که به واسطه یه اشتباه توی تایپ هویت من توی وبلاگ غبار لو رفت خیلی ناجور شد.
بنا به قولی ان حقه دگر بشکست و ان شیره بریخت
حالا دیگه توی کانون بنا به سوتیهای جالب خودم راز از پرده برون افتاد که بله فلانی گی بود ما نمیدونستیم.
اما بنا کارکرد نسبتا روشنفکری کانون اصولا کسی منو زیر سئوال نبرد و سیل سئوالات به سمتم سرازیر شد.
یکی گفت الان مد شده دیگه
یکی گفت شاید اشتباه میکنی
یکی گفت به شوخی نزدیک من نیا
فلسفتت چیه مهدی
تحلیلت رو بگو
کارکردش چیه
از لحاظ حقوق بین الملل چی میشه
گاهی بین دوستان بحث داغ میشه من از دور بحث خارج میشم و فقط ناظر بحثاشون میشم
یکی دیگه گفت
ذهنیت همجنسگرا همیشه روی عمل شخص تثیر نمیگذاره که هنوز من بهش نرسیدم
خلاصه اینکه حالا خواسته و نخواسته ما تابلو شدیم
خدا رو شکر که بر و بچ دهنشون قرصه وگرنه وا مصیبتا
کافیه این وصله هم در شهر شهید پرور و مرکز علم و ادب اصفهان به ما بچسبه تا اهل فرهنگ به وظیفشون عمل کنن
بگذریم.

۲ نظر:

sina ina گفت...

خوبه؛ بالاخره غبار هم یه روزی می شینه اما خوبیش همینه که گرد و خاکش تو چشم آدم نره.. حالا واقعا فلسقت چیه؟

خشایار گفت...

بچه ها مواظب باشیییییییییییییییییییییید . یادته؟