جمعه، تیر ۱۷، ۱۳۸۴

تا کجا باید به خون غرقه شدن

تا کجا باید به خون غرقه شدن
تا کی به زیر شلاق تحمل کردن و دم برنیاوردن
چشمانم دیگر اشکی هم برای گریستن ندارد
مگر قلب کوچکم تا کجا طاقت غم و غصه را دارد
دل شکسته ام
پر شکسته و آواره
به ظاهر نفس میکشم
هر نفس به جای ممد حیات زهر است در کام من و چون براید نه مفرح ذات که آتش بر دلم میزند
سنگین و بی شوق
بی اندکی فراموشی
من هنوز هم روز نکبت را از یاد نبرده ام
من و خیل سوختگان و زخم بر دل داران
روز عیان شدن ددان
وحشیان خون اشام در لباس خلیفه الهی
به نام خدا جامهای رنگین خون پی در پی و به سلامتی شیطان سر کشیده شدند و میشوند
من هنوز به تو شک دارم خدای عدل و رحمت
به اینجا بودن و انجا بودنت
به جایی بودنت هم شک دارم
چگونه عرش تو نلرزید
چگونه خاک بر سر ملائک نریختی
چگونه جهنمت شعله ای نیفروخت
اینگونه است؟
وای بر من
وای بر ما
وای بر شما
اگر از شرم در زمین فرو رویم عجبی نیست
دیر نیست روزی که عطش یک کلام کام تشنه آزادی ما پر از آتش نکند

۷ نظر:

مهدی گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
مهدی گفت...

...این نیز بگذرد

خشایار گفت...

اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم . دستهامان خالی . دلهامان پر . گفتگوهامان مثلا یعنی ما

ناشناس گفت...

تا کجا؟؟

ناشناس گفت...

شماره ات عوض شده؟

شب بین گفت...

جامه ای کو نشود غرق به خون بهر وطن
بدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است
....

sina ina گفت...

چه روزهای خسته کننده ای خواهد بود.. شاید